تحولات لبنان و فلسطین

امروزه در کنار علومی چون علم فناوری اطلاعات، بیوتکنولوژی و نانوتکنولوژی، علوم انسانی به عنوان یکی از علوم اقتدارآفرین معرفی می‌شود.

۳ کارکرد مهم  علوم انسانی

ما در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه، استاد فلسفه و عرفان و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از ضرورت توجه به علوم انسانی سؤال کرده‌ایم که در ادامه پاسخ ایشان را از نظر می‌گذرانید. 

سه کار مهمی که علوم انسانی انجام می‌دهد

علوم انسانی و اجتماعی از علومی هستند که در تحول جوامع نقش مهمی دارند. علومی مانند نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی و اطلاعات و فناوری و علوم شناختی از علوم نوین و بسیار تأثیرگذار قرن ۲۱ هستند. به غیر از علوم شناختی که یک رویکرد در علوم انسانی است، از آن می‌توان به روان‌شناسی شناختی، جامعه‌شناسی شناختی، اقتصاد شناختی و تربیت شناختی دست یافت؛ به طور کلی علوم انسانی سه کار مهم انجام می‌دهند: توصیف انسان مطلوب، توصیف انسان محقق و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب. در واقع کار اصلی این علوم شناخت و تغییر انسان است. طبیعتاً آن‌هایی که دنبال تغییر انسان هستند بر اساس مقاصد و اهدافی که تعریف می‌کنند، باید علوم انسانی را جدی بگیرند. وقتی جامعه‌ای انقلابی مانند انقلاب اسلامی رقم می‌زند که هدفش آزادی، استقلال، عدالت، پیشرفت و تمدن‌سازی بوده؛ اگر علوم انسانی که به دنبال شناخت و تغییر جامعه است، اولویت اول انقلاب اسلامی نباشد، دشمن که کارش نفوذ است می‌تواند با مقاصدی که تعریف کرده است جامعه انقلابی را به غیرانقلابی یا عادلانه را به فاسدانه و جامعه به سمت تمدن را به جامعه‌ای رو به انحطاط و ارتجاع و عقب‌ماندگی مبدل کند. بنابراین باید متولیان انقلاب اسلامی حتماً علوم انسانی را جدی بگیرند تا شناخت و تغییر جامعه از مرحله محقق به مطلوب، مطابق مقاصدی باشد که مد نظر است نه مقاصد مورد نظر دیگران. 

علم اگر علم روشمند و نافع باشد، چرا استفاده نشود؟

در چنین روندی علوم غربی قطعاً به درد جامعه ما می‌خورد و این طور نیست که بگوییم چون غربی است به درد ما نمی‌خورد. علم اگر علم روشمند و نافعی باشد، چرا استفاده نشود. منطق اسلامی می‌گوید علم را از کافر و منافق هم می‌شود فرا گرفت. بنابراین نظر ما این نیست که علمی را چون غربی است کنار بزنیم و چون شرقی است بپذیریم. این حرف روشنفکران است که می‌گویند هر چه شرقی هست را کنار بگذاریم و هر چه غربی هست بپذیریم. یک عده افراد مرتجع هم می‌گویند هر چه غربی هست کنار بگذاریم و هر چه شرقی هست بپذیریم. بحث ما در علوم انسانی این است که نظریه‌پردازان علوم انسانی غرب یک پارادایم‌هایی را معرفی کردند و در ذیل این پارادایم ها به روش‌ها و تکنیک‌هایی پرداختند مانند پارادایم تبیینی، پارادایم تفهمی و پارادایم انتقادی. ذیل این پارادایم‌ها نیز روش‌های کمی و کیفی، تکنیک‌های آماری، آزمایشی، آزمایشگاهی، مصاحبه خبرگانی و دلفی و... هستند که خیلی از آن‌ها می‌توانند مفید هم باشند و نگاه ما را به شناخت افعال و رفتار انسان دقیق‌تر کنند و از این جهت قابل استفاده هستند.

نکته ظریفی که باید به آن توجه داشت این است که علوم انسانی چون به توصیف انسان محقق می‌پردازد، انسان محقق ایرانی با فرهنگ خاص، رفتارهایش نیز متفاوت با انسان محقق در آلمان، فرانسه یا انگلیس و... است؛ چرا که بینش‌ها و انگیزش‌هایش نیز متفاوت است. در علوم انسانی شناخت منش‌ها، انگیزش‌ها و بینش‌ها که تأثیرگذار بر کنش‌ها هستند مهم است و باید آن‌ها را بشناسیم، چون اگر بینش‌ها و انگیزش‌ها شناخته نشوند کنش‌ها هم دقیق شناخته نمی‌شوند و چون انسان‌ها بینش‌ها، انگیزش‌ها و منش‌هایشان متفاوت است، طبیعتاً کنش‌هایشان نیز تفاوت دارد. مانند نوع تولید، نوع مصرف، نوع درآمدزایی و... .

مکتب‌های مختلفی در روان‌شناسی داریم نظیر مکتب گشتالت، مکتب روان‌کاوی، مکتب رفتارگرایی، مکتب انسان‌گرایی و همه این مکاتب در عرض هم هستند و این طور نیست که بگوییم یک مکتب آمد و از بین رفت و مکتب دیگری جایگزین شد. بعد آن مکتب جایگزین ابطال شد و مکتب سومی جای آن آمد. اکنون چندین مکتب روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و اقتصاد در عرض هم وجود دارند. ما در زمان کنونی تنها یک علم اقتصاد نداریم، خیلی از افراد حتی برخی از حوزویان هستند که گمان می‌کنند فقط در دنیا یک علم اقتصاد هست. آن‌ها علوم انسانی و فلسفه علوم انسانی را نخواندند، حالا ممکن است درس‌های حوزوی را خوب خوانده باشند. امروز اقتصاد کلاسیک با اقتصاد نئوکلاسیک با اقتصاد کینزی متفاوت است. وقتی انسان‌ها بینش‌ها، باورها و انگیزش‌هایشان متفاوت شد بر رفتارهایشان نیز تأثیر می‌گذارد، از این رو دیگر نمی‌توانیم بگوییم اقتصاد ایرانی با اقتصاد آلمانی یا هر جای دیگر یکی است.

نظریه، لباس «فری سایز» نیست

یکی از مشکلاتی که امروز مثلاً در اقتصاد ما هست و مسئولان قدرت پیش‌بینی ندارند، با اینکه بیشترشان از استادان اقتصاد هستند، به این خاطر است که می‌خواهند با همان فرمول انسانِ محقق آمریکایی یا فلان کشور اروپایی، نظریه‌ای که بدست آمده را عیناً بر بخش‌های مختلف اقتصاد ایران تطبیق دهند. تصور می‌کنند نظریات مانند لباس فری سایزی هستند که سایزهای مختلف می‌توانند از آن استفاده کنند. در حالی که این طور نیست و سایز اقتصادی یک جامعه با جامعه دیگر متفاوت است. به همین خاطر ما معتقد به بومی‌سازی علوم انسانی هستیم. از طرف دیگر معتقد به اسلامی‌سازی علوم انسانی هستیم. یعنی معتقدیم که هر نظریه علوم انسانی چه اقتصاد، چه سیاست، چه تعلیم و تربیت، چه روان‌شناسی، چه جامعه‌شناسی حداقل مبتنی بر مبانی انسان شناختی است. یعنی مطابق با هر نگاهی که شما به انسان داشته باشید می‌توانید انسان را معرفی بکنید. یعنی اینکه انسان بدن صرف است، یا روحی دارد؛ تمامی این تصورات از انسان نظیر مراتب نفس یا مراتب روح بر نظریه‌های علوم انسانی تأثیرگذارند.

 بنابراین نظریات علوم انسانی زمانی می‌توانند پاسخگوی نیاز ما باشند که هم با بوم و زیست ما و هم با باورها و اعتقادات ما منطبق باشند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.